سلام امیدوارم حال دلت خوب باشه...
اول بگم ک دختر حواس پرت لینک صفحه نقد رو بزار پست اول دلنوشته ت و بالا رو ببین

لینک رمان رو نوشتی لینک صفحه نقد تو صفحه نقد


×-با این که سه پارت نوشت تا حالا اما خیلی لذت بردم از خوندنشون میدونی چرا؟
چون این حس به من القا می شد که تموم این نوشته ها، تموم این جمله ها و تک تک این کلمات ک ب شکل قشنگی کناره هم قرارگرفتن و این دلنوشته رو ساختن دقیقا از عمق وجودت سرچشمه گرفتن! پوشالی نیست! از احساساتت نشعت دارند...
و اینه که یک نوشته رو خاص میکنه.
احساس نزدیکی کردم چون لااقل همه ما این لحظات رو تجربه کردیم...
سردی اطرافیان، سردی دل، سردی اون شخص خاص و...
گرمای یهویی و یهو خالی شدن...
و این که حس کنیم تنها موجود روی کره زمین هستیم و ادمهایی اطرافمون زندگی میکنن اما نمیکنن!
میدونی چی میگم؟ پارادوکس قشنگیه اما نه وقتی که تجربه اش کنیم.
اسم رمانت ربط زیادی ب متن و تک تک اون کلمه ها داشت...بریده از مردم جهان...حس میکنم اون کلمات از دهن دختری خارج میشه که تنها داره زندگیشو پیش میبره و همه اینا زاییده ذهن قوی ولی اشفته اون هست.
مقدمه قشنگ بود...گمونم خودت نوشته باشی که صدبرابر بهتر...
علامات نگارشی به خوبی رعایت شده و اشتباه نوشتاری ندیدم...
×- یهویی اومد،یهویی نگاهم افتاد به نگاه نافذش که همچو جاذبه ای مرا مسخ خود می کرد...
یهو دلم ریخت...یهو گرم شد و یکباره سوخت...
یهو اون خلا عمیقی که سالها بر دلم خانه کرده بود لبالب پر و اشباع شد!
یهو دل و دینم را داد برباد و یهو شد دلیل دوباره زندگی:)
دقیقا متضاد پارت اولت:)
قلمت مانا
(هوی دلنوشته منم نقد میخاد



بـ*ـوس

)